منم کنار پنجره ایستاده بودمو داشتم تماشا میکردم!
2 تا دختره چادری(با احترام به دوستای چادری عزیزم ) هم زیر پنجره ی ما وایساده بودنو هی هرو کر میکردنو منتظره کسی بودن!
حواسشون به منم بود و هراز گاهی پنجره رو نگاه میکردن!
تو این فاصله چندتایی ماشینم براشون نگه داشتو 2 تاشونم شماره انداختن براشون!
البته شماره هارو خوندنو پرت کردن کنار!
نکته" هردو حلقه داشتن و از ظاهرشون مشخص بود متاهلن!
یه هو یه 206 نقرهای پیچید تو خیابون و شدید جلوی اینا ترمز زد؛دخترا تا ماشینو دیدن گرخیدن پریدن تو پیاده رو رانندش پیاده شد یه پسر بود با تیپه ژیگولی وااااااااای گرفت یکیشونو به قصد کشت با لگدو مشت زد! از رو چادر موهای دختررو گرفته بود میکوبیدش به ماشین! اون یکی شوکه بود فقط دستشو گذاشته بود رو دهنش!
اونی که کتک میخورد هی میگفت توضیح میدم توضیح میدم! پسره برای اون یکی دختره خط و نشون کشید!
جفتشونو پرت کرد تو ماشین رفتن!