loading...
گام به گام از سراسر اینترنت
لیلا بازدید : 1 دوشنبه 28 بهمن 1392 نظرات (0)
تو پارکینگ بزرگه حرم مسابقه ی رالی داره برگزار میشه(سرعت)!

منم کنار پنجره ایستاده بودمو داشتم تماشا میکردم!

2 تا دختره چادری(با احترام به دوستای چادری عزیزم ) هم زیر پنجره ی ما وایساده بودنو هی هرو کر میکردنو منتظره کسی بودن!

حواسشون به منم بود و هراز گاهی پنجره  رو نگاه میکردن!

تو این فاصله چندتایی ماشینم براشون نگه داشتو 2 تاشونم شماره انداختن براشون!

البته شماره هارو خوندنو پرت کردن کنار!

نکته" هردو حلقه داشتن و از ظاهرشون مشخص بود متاهلن!

یه هو یه 206 نقرهای پیچید تو خیابون و شدید جلوی اینا ترمز زد؛دخترا تا ماشینو دیدن گرخیدن پریدن تو پیاده رو رانندش پیاده شد یه پسر بود با تیپه ژیگولی وااااااااای گرفت یکیشونو به قصد کشت با لگدو مشت زد! از رو چادر موهای دختررو گرفته بود میکوبیدش به ماشین! اون یکی شوکه بود فقط دستشو گذاشته بود رو دهنش!

اونی که کتک میخورد هی میگفت توضیح میدم توضیح میدم! پسره برای اون یکی دختره خط و نشون کشید!

جفتشونو پرت کرد تو ماشین رفتن!



ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 54
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 18
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 58
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 58
  • بازدید ماه : 59
  • بازدید سال : 63
  • بازدید کلی : 554